یکی از خانمهای روستا به ما گفته بود هر وقت یار همراه همیشه در روستا (سگ - این موجود دوست داشتنی ) را دیدیم،تکه ای نان به این گرامی بدهیم دیگرنه تنها با ما کاری نداشته ،بلکه محافظ ما هم خواهد بود .
القصه ما هر جا می رفتیم یه تکه نان همراهمون بود .
اما از دستاوردهای جهادی بگم که :
یه روز تو شهرمون تو خیابون یه سگ در پی بنده حقیر روان بود و ما خواستیم از تجربیات جهادیمون استفاده کنیم ،یه تکه نون بهش دادیم که این تجربه گران بار باعث شد تا مسیر خونه به دنبال ما بیاد و اگر راهنمایی یه بنده خدایی نبود ،سگ محافظ همیشگی ما از خونه به همه جا میشد .
نتیجه گیری اینکه : دوستان همه تجربیات ما همیشه قابل اجرا نیست و یه جور جواب نمیده ...
"خاطره یکی از خواهرای جهادگر- بدون دخل و تصرف "