جاج4
روزی روزگاری البته نه غروبی غروبگاهی ، اینجانبِ حقیرِ خودشیفته و یکی دیگر از دوستان از خود،خودشیفته تر، به سرِ مبارک خود فشار آورده و تصمیم گرفتیم، برویم و چند دقیقه ای رادیو جهادی ،قبل از اذان را اجرا کنیم.
البته چون دوستان رادیویی عزیزتر از جان ، وقت نداشتند ، ما تصمیم گرفتیم که این وظیفه سخت و سهمگین را به عهده بگیریم. با خودمون گفتیم یه ثوابـــــــــــــی کنیم . J
در جریان باشید،صرفا به همین خاطر.....
با کسب اجازه از مسئول گروه روانه اتاقی شدیم که رادیو در آنجا اجرا میشد.و با خودمون گفتیم یه رادیویی اجرا کنیم ملت از فردا صف بکشن برا امضا .
با اعتماد به نفس تمام، در عرض چند دقیقه برنامه را راست و ریست کرده و به قول خود آماده اجرا شدیم.(خب ما حرفه ای بودیم دیگه )
آماده که چه عرض کنم....
چشمان از حدقه بیرون زده دوستم با دوران 100 عینن سرندی پیتی شده بود و دقیق رو چهره ی من تنظیم شده بود را بی خیال شده و سعی کردیم به نحو احسن اجرا کنیم ،جانِ شما مَدیونید اگر فکر کنید که ما استرس داشتیم ....
خلاصه سرتان را درد نیاورم ، به گمانم تقریبا 20 دقیقه ای بود که به اصطلاح از اجرای رادیو میگذشت...
که چشمتان روز بد نبیند ..... متوجه شدیم که سیستم صوتی خراب است و بلندگوی نازنین ِ روستا،با صدای همچون ------- ما،گوش روستاییان عزیز را نوازش نمیدهد.(جای خالی به دلیل پاره ای از مسایل، بهتر است خالی بماند)
و در کل ما سر کار هستیم ،اونم چه سرکاری
حال بماندکه در تشخیص خراب بودن سیستم صوتی،چه سوتی هایی که ندادیم....
اندر حکایت آن روز
درِ گوشتان بگویم،( آخ که چه استرسی کشیدم در آن 20دقیقه ، به اندازه 20سال گذشت).
بماند.شرح آنچه ماوقع بود دادیم.
اما بار خدایا از تو سپاسگزارم ، که ما را بیش از این نزد موجودات ناشناخته ات ضایع نگردانیدی....
چراکه اگر رادیو به مرحله اجرا میرسید ، آواز دهن کجی موجودات ناشناخته ات با نغمه دل انگیز جنگل در هم می آمیخت و سمفونی دل انگیزی در آن بلبشو بازار شام به راه می افتاد.....
و من آن روز به معنای واقعی این جمله پی بردم که :هرکسی را بهر کاری ساختند.
(این خاطره رو یکی از جهادگرای همیشه آرمانی فرستادن ،خانم ممنون از خاطره تون ،خداوند شما رو هم حفظ بفرمان)
یا علی...