گروه های جهادی آرمان

«آرمانخواهی ِ انسان مستلزم صبر بر رنجهاست
پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین ِ انسان ها باشی»(م.آ)
جهت برقراری ارتباط از طریق رایانامه mbdmu@yahoo.com ،
سامانه پیامکی 30007090500500
شماره 09378075910با ما در ارتباط باشید.
منتظر نظرات و انتقاداتتون هستیم.
به ما بپیوندید

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

برای فضاسازی مدرسه شمیون رفته بودیم . قرار بود داخل کلاس  اتاق مدیر رو طرح بزنیم که برای بچه ها جالب باشه .
مدرسه شیمیون تقریبن آخر روستاست و بین درختان جنگلی محصور شده و تو حیاطش یه سراشیبی داره که انتهای اون به رودخانه می رسی ،یعنی یه جایی ها ،زیبا ولی ...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۰
بچه بسیجی

دوستان آرمانی مستحضرند که ما بچه جهادیا کلن با اسراف مخالفیم و اصلن زندگی در جوار حیوانات و حشرات برامون عادیه عادی ،به جان شما .

برای میلاد امام زمان قرار شد در امامزاده محمد روستای ترسو مراسم جشن داشته باشیم ،

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۱۴
بچه بسیجی

یکی از بچه های گروه بعد از 8 روز یه زنگی زد با مادرش حرف بزنه ،نه اینکه بچه های آرمانی بی مرام باشند ها ،نه ،به جان خودم که نه ،به جان تک تک شما قسم ،انقدر کار داشتیم که واقعن وقت سر بلند کردن نداشتیم ،چه برسه به سرخاروندن ،خلاصه زنگ زد خونشون و هی شروع کرد با مادرش حرف زدن ،چند دقیقه ای گذشت ،دید نه بابا مادرش اصلن نمیگه تو خوبی ،چرا زنگ نزدی و اینا ،با خودش گفت ،عجیبه مادرو گله نکردن ،چقدر مادرم حال و هوای بچه های جهاد رو درک می کنه !!

بعد که مادرش یه اسم دیگه رو صدا کرد ،فهمید که بنده خدا مادرش بچه خودش رو نشناخته .

خدایی تاثیرات جهادی رو می بینید ،باز بگید جهادی رفتیم تغییر نکردیم . :)

یا علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۰۴
بچه بسیجی

یکی از بچه ها تو اردو که بودیم وقتی کار میکردیم به شوخی میگفت عکس بگیر، عکس بگیر ریا بشه

باز به مرام منتظر آرمانی که اینم برامون فرستاد

یا علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۰۰
بچه بسیجی

 

روزی روزگاری البته نه غروبی غروبگاهی ، اینجانبِ حقیرِ خودشیفته و یکی دیگر از دوستان از خود،خودشیفته تر، به سرِ مبارک خود فشار آورده و تصمیم گرفتیم، برویم و چند دقیقه ای رادیو جهادی ،قبل از اذان  را اجرا کنیم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۵۸
بچه بسیجی

یه بنده خدایی هم بود ( به اسم فرمانده) بنده خدا خیلی خسته بود تا وارد اسکان میشد دراز میکشید خوابش می برد.
یه بار هم خوابش برده بود یه دفعه دیدیم چشماشو باز کرد یه نگاه به دور و برش انداخت بعد یه بشقاب که نزدیکش بود رو گذاشت زیر سرش دوباره گرفت خوابید ما اول هنگ کرده بودیم بعد یه دفعه هممون زدیم زیر خنده...

(باز به مرام  تک منتظر آرمان ، آقا ما ممنونیم از خاطره تون خدا حفظت کنه)

یا علی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۵۳
بچه بسیجی

یه بنده خدایی بود تو زمانی که بین نماز و آماده شدن شام بود اکثرن استراحت میکرد و یا میخوابید و هر وقت ما می رفتیم بیدارش کنیم برای شام می گفت : الان نماز صبح می خونم . یا اگه یه لقمه غذا میدادیم دستش میگفت :صبحانه است ؟ الان خودم میام . :)

بیچاره فکر میکرد موقع نماز صبحه .

یا علی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۴۸
بچه بسیجی

یه بنده خدایی بود تو کلاسهای مدرسه سیبرون اسمش رجبعلی بود .

یه روز معلم بهداشتش  بهش میگه رجبعلی مسواک کردن کار خوبیه .

رجیعلی میگه : نا  نخوامه ،پول او زیادی انه . (نه نمیخوام پول آب زیاد میاد )

معلمش میگه :خب بعدن دندونات خراب میشه .

رجبعلی میگه :شومه دندون مصنوعی خریممه (میرم دندون مصنوعی می خرم )

(رجبعلی کلاس پنجم ابندایی بودا )

یا علی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۴۶
بچه بسیجی