جاج 8
دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۰ ب.ظ
برای فضاسازی مدرسه شمیون رفته بودیم . قرار بود داخل کلاس اتاق مدیر رو طرح بزنیم که برای بچه ها جالب باشه .
مدرسه شیمیون تقریبن آخر روستاست و بین درختان جنگلی محصور شده و تو حیاطش یه سراشیبی داره که انتهای اون به رودخانه می رسی ،یعنی یه جایی ها ،زیبا ولی ...
خلاصه ما یه روز اونجا بودیم یه دنیا خاطره داریم،یادتون باشه فضای اونجا روبه ذهن بسپرید ،دیگه تکرار نداریما .
ناهار رو برامون آوردن اونجا ،خب تو کلاس که نمیشد ناهار خورد چون داشتیم رنگ می کردیم .
یه موکت بود تو حیاط مدرسه گذاشتیم و خواستیم ناهار بخوریم ،چون مدرسه سراشیبی داشت ،نیمی از بچه ها خوب نشسته بودن ،نیمه دیگشون هر آن منتظر سقوط به دره بودن ،حالا اینم میذاریم کنار ،هنوز چند لقمه از اون غذای لذیذ (یه اوضاعی بود غذاش ،سرد سرد ،بنده خدا آشپزهای اون روز ) نخورده بودیم که دیدیم ،به باران رحمت هم نازل شده ،تصور کنید با همون اوضاع انقدر راحت و آروم مشغول خوردن بودیم انگار نه انگار که بارون تو بشقاب ها می ریزه .
(فکر میکردیم داریم تو بهترین رستوران غذا می خوریم ،مدیونید اگه جز این فکر کنیدها :) )
یا علی
مدرسه شیمیون تقریبن آخر روستاست و بین درختان جنگلی محصور شده و تو حیاطش یه سراشیبی داره که انتهای اون به رودخانه می رسی ،یعنی یه جایی ها ،زیبا ولی ...
خلاصه ما یه روز اونجا بودیم یه دنیا خاطره داریم،یادتون باشه فضای اونجا روبه ذهن بسپرید ،دیگه تکرار نداریما .
ناهار رو برامون آوردن اونجا ،خب تو کلاس که نمیشد ناهار خورد چون داشتیم رنگ می کردیم .
یه موکت بود تو حیاط مدرسه گذاشتیم و خواستیم ناهار بخوریم ،چون مدرسه سراشیبی داشت ،نیمی از بچه ها خوب نشسته بودن ،نیمه دیگشون هر آن منتظر سقوط به دره بودن ،حالا اینم میذاریم کنار ،هنوز چند لقمه از اون غذای لذیذ (یه اوضاعی بود غذاش ،سرد سرد ،بنده خدا آشپزهای اون روز ) نخورده بودیم که دیدیم ،به باران رحمت هم نازل شده ،تصور کنید با همون اوضاع انقدر راحت و آروم مشغول خوردن بودیم انگار نه انگار که بارون تو بشقاب ها می ریزه .
(فکر میکردیم داریم تو بهترین رستوران غذا می خوریم ،مدیونید اگه جز این فکر کنیدها :) )
یا علی
۹۲/۰۵/۲۱
خداقوت، اجر شما آرمانی ها با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
ما از طریق افسران با وب شما آشنا شدیم؛
اگر مایل به تبادل لینک هستید ما رو خبر کنید.
در پناه حضرت حق