جاج6
شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۰۴ ق.ظ
یکی از بچه های گروه بعد از 8 روز یه زنگی زد با مادرش حرف بزنه ،نه اینکه بچه های آرمانی بی مرام باشند ها ،نه ،به جان خودم که نه ،به جان تک تک شما قسم ،انقدر کار داشتیم که واقعن وقت سر بلند کردن نداشتیم ،چه برسه به سرخاروندن ،خلاصه زنگ زد خونشون و هی شروع کرد با مادرش حرف زدن ،چند دقیقه ای گذشت ،دید نه بابا مادرش اصلن نمیگه تو خوبی ،چرا زنگ نزدی و اینا ،با خودش گفت ،عجیبه مادرو گله نکردن ،چقدر مادرم حال و هوای بچه های جهاد رو درک می کنه !!
بعد که مادرش یه اسم دیگه رو صدا کرد ،فهمید که بنده خدا مادرش بچه خودش رو نشناخته .
خدایی تاثیرات جهادی رو می بینید ،باز بگید جهادی رفتیم تغییر نکردیم . :)
یا علی
۹۲/۰۵/۱۹